میزان استراتژیک بودن اثر: -
میزان جمع بندی و کامل بودن مقاله: خوب
شبکه اصلی: The CW
امتیاز: 7.8 از 10 - میانگین رای 124,801 نفر
امتیاز کاربران ایرانی: 8.6 از 10 - میانگین رای 2779 نفر
امتیاز من: ضعیف
----------------------------------------------------------------------------------
- 100 نفر، سریال تلویزیونی در گونه درام تخیلی پسارستاخیزی است، که بر اساس کتابی با همین نام نوشته Kass Morgan ساخته شده است.
- The 100 تقریبا شبیه سریال موفق Lost است ولی از نوع تینیجری اش (CW به ساخت سریال های تینیجری (با محوریت نوجوانان) معروف است).
- سریال در فصل آغازین تا حدودی ناامید کننده ظاهر می شود و برای تماشاگر کم حوصله کار را مشکل می کند. اما پس از اینکه چند قسمت از این اثر را دنبال کنید و شخصیت های سریال که بسط و گسترش پیدا می کنند را دنبال نمائید، بر جذابیت هایش افزوده می شود. 100 دارای جلوه های ویژه بسیار خوبی است و پیشرفت سریال در این زمینه در 4 فصلی که از آن گذشته، قابل توجه می باشد و میتوان حدس زد این پیشرفت در هر فصل نیز بیشتر می شود.
- برخلاف اینکه برخی از پربینندهترین سریالهای این روزهای تلویزیون از جمله «سوپرنچرال»، «اَرو»، «فلش» و «خاطرات خونآشام» از این شبکه پخش میشوند، اما سی.دبیلو همیشه به ساختن سریالهای تینایجری و سطحپایین که روی عناصر داستانی کلیشهای و رومانسهای دبیرستانی و بازیگران خوشتیپ تمرکز میکند، بدنام شده است. «۱۰۰» کاملا از قاعدهی سریالسازی سی.دبلیو مستثنا نیست. در اینجا هم قهرمانان داستان دختر و پسرهای جوان هستند و رومانس بخش بزرگی از درام را تشکیل میدهد، اما «۱۰۰» با تمام اینها با دیگر ساختههای این شبکه فرق میکند. یعنی این سریال نه تنها هیجانانگیزترین و تاریکترین ساختهی سی.دبلیو است، بلکه «۱۰۰» یکی از جذابترین و بهترین سریالهای تلویزیون هم است که متاسفانه خیلی از کسانی که از این شبکه خوششان نمیآید، آن را هم نادیده میگیرند.
«۱۰۰» در چارچوپ تنظیمات داستانی «هانگر گیمز» (Hunger Games) و امثال آن قرار میگیرد ولی تمام مواردی که «هانگر گیمز» و امثالش وعده میدهند و عمل نمیکنند، در «۱۰۰» یافت میشوند.
یکی از اولین چیزهایی که خیلی زود دربارهی سریال میفهمید و از خوشحالی نفسی راحت میکشید، این است که سریال واقعا از ایدهی اولیهاش استفاده میکند. مسئله این است که فیلم و سریالهای زیادی هستند که پتانسیلشان را هدر میدهند. مثلا به قسمت اول و دوم «دوندهی هزارتو» (Maze Runner) نگاه کنید. بیدار شدن یک عده نوجوان در یک هزارتوی عظیم که هیولایی مکانیکی در راهروهایش آنها را شکار میکند، خبر از یک داستان قوی آخرالزمانی میدهد، اما کمی بعد همهچیز به درون محدودهی کلیشه و تکرار دوربرگردان میزند. «۱۰۰» اما سریالی است که ریتم تندش را حفظ میکند و ما را به نقاطی که فکرش را نمیکردیم میبرد.
برخی از سریال های معروف تر شبکه The CW (به ترتیب معروفیت و استقبال تماشگران نوشته شده!):
Arrow - The Vampire Diaries - The Flash - Supernatural - The Originals
-------------------------------------تحلیل اثر--------------------------------------
یک نقدی هست که آقای بلالی (vgpostmortem.ir) نوشته، اینجا میزارمش شاید مفید باشه:
در میان همه حماقت های بشر برای رد و انکار وجود خداوند، نظریه جنبش رائلیان از همه مضحک تر و کودکانه تر است. اعضای این جنبش، بر این باورند که موجوداتی دانشمند به نام "الوهیم" توسط سفینههای فضایی که ما آن ها را اشیاء پرنده ناشناخته می دانیم، به روی زمین آمده و از طریق علم ژنتیک حیات را روی کره زمین خلق کرده اند.
الوهیم همانند بشریت روی زمین هستند، اما به لحاظ علمی 25000 سال از ما پیشرفته ترند! الوهیم در زبان عبری کلمه ای جمع و به معنی "کسانی که از آسمان آمدند" است که مفرد آن "الوها" است.
الوهیم در سیاره ای پیشرفته، پاک و سرشار از لذات زندگی می کنند و رهبر آن ها "یهوه" یا "الله" یا همان "هورس" خدای یگانه است!!!
در مقابل این مجموعه، "ابلیس" یا "ست" قرار دارد که می خواهد با جمع آوری سند و مدرک از جنگ و خونریزی و جنایات انسان روی کره زمین به یهوه ثابت کند که خلقت انسان کاری اشتباه بوده است.
نکته بسیار جالب در مورد این جنبش و تفکرات آن ها، شباهت آن با دین یهود و به خصوص عرفان کفرآمیز "کابالا" است. شباهت و همپوشانی عجیب این دو مکتب فکری، به وضوح نشان از نقش پر رنگ یهود در شکل گیری چنین رویکردهای انحرافی و کفرآمیز در میان بشریت دارد.
در نظر رائلیان ادیانی مثل یهودیت، مسیحیت، اسلام و بودایی گری هم توسط الوهیم برای تکامل بشر به پیامبران داده شده است! جالب اینجاست که شبیهترین کتاب به آموزه های این جنبش، مکتب فکری-عرفانی کابالا است که این خود گویای همه چیز است.
اما هذیان های ذهن بشری در تلاش برای انکار وجود خداوندی واحد و وجود خدایان فضایی، به همینجا ختم نمی شود و فرضیه فضانوردان باستانی را هم شامل می شود که از سوی نویسنده سوئیسی، اریک فون دنیکن (Erich von Däniken) در سال 1968 مطرح شد و خیلی زود با استقبال گسترده در دنیا مواجه گشت!!!
طبق ادعاهای دنیکن، صدها، هزاران وحتی ده ها هزار سال پیش، سفینه های فضایی در میان هاله ای از آتش و دود روی سیاره ما فرود آمدند. از این سفینه ها موجوداتی با لباس های فضانوردی خارج شدند تا احتمالاً از زمین نمونه برداری کنند یا خاک و گیاهان را مورد بررسی و مطالعه قرار دهند. سپس با پایان یافتن مطالعاتشان، به سفینه خود بازگشته و راهی سیاره خود شدند.
در همین حال، در میان بوته ها یا پشت تخت سنگی، یک انسان باستانی مخفی شده بود و بدون اطلاع موجودات فضایی شاهد تمام ماجرا بود. او سپس به محل سکونت خود بازمی گردد تا به دیگران از صحنه بی نظیر "خدایان" و ارابه آتشین آن ها حکایت کند. این انسان باستانی به دیگران خبر از خدایان و فرشتگانی می دهد که با لباسی پوست سیمین (لباس فضانوردی) و سری حباب مانند (کلاه فضانوردی) ابزاری عجیب (گیرنده و فرستنده یا نوعی اسلحه) را حمل می کنند!
این مردم، سپس تلاش می کنند تا تصاویر آنچه را که دیده و شنیده اند را روی دیوار غارها و ظروف سفالی ترسیم کنند. از طرفی هم ماجرا سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد و این خدایان باستانی نیز هر-از-چند گاهی به زمین سرک می کشیدند. پس به مردم مسلم شد که آن ها خدایان آسمانی هستند.
با ابداع نگارش، مردم شرح بازدید شکوهمند خدایان از زمین را ثبت می کردند. نیاکان ما به انتظار بازگشت خدایان می نشستند، همانگونه که ما در انتظار هستیم تا موجودات فضایی روزی به زمین بیایند.
دنیکن با بیان چنین داستان جذابی، سعی دارد تا اذهان عمومی را به گونه ای درگیر این موضوع نماید که نه تنها پاسخ قطعی برای این مدل ادعاها نتوان یافت، بلکه در اثر پیچیدگی و کمبود منابع، تلویحاً آن را به عنوان یه حقیقت انکار ناپذیر پذیرفت.
اما در طول سال های طرح این نظریات، دانشمندان و کارشناسان زیادی دلایل قابل قبول و مستحکمی در رد آن ها ارائه کرده اند که به عنوان مثال می توان به فرضیه "نقش جوهر" در رد ادعاهای دنیکن اشاره نمود.
نقش جوهر در مطالعات روانشناسی، بسیار رایج است و گهگاه این روش مطالعاتی را به نام ابداع کننده آن تست های رورشاخ (Rorschach) نیز می خوانند. مسئله ای که ما در اینجا به آن تکیه داریم، این است که نقش جوهر کاملاً به ذهن بیننده بستگی دارد.
نقوش به خودی خود الگوی به خصوصی ندارند، بلکه همانی هستند که بیننده تشخیص می دهد و می خواهد که باشد. رهیافتی که اریک فون دنیکن در پیش گرفته بود، با تست نقش جوهر قابل مقایسه است. البته او نقوشی را توصیف می کند که واقعاً وجود دارند، اما باید توجه داشت که این نقوش زاییده فرهنگ های دیگرند. بدون شناخت از زمینه مذهبی، هنری یا تاریخی نقوش در چارچوب فرهنگی که آن ها را آفریده، توصیف دنیکن از این نقوش در واقع ذهنیت او را می رساند تا ذهنیت مردمان باستان را.
به عنوان مثال، ماسکی را که دنیکن شکل یک فضانورد با آنتن بیسیم می نامد، در اصل نمای یک شمن یا کاهن با سربندی از شاخ گوزن یا موجودی اسطوره ای است. دنیکن این ماسک را نماد موجودی فضایی می بیند، چون او می خواهد آن را اینگونه ببیند، نه اینکه این ماسک واقعاً نمای یک موجود فضایی است.
حال که تا حدی با کلیات عقاید درباره خدایان فضایی آشنا شدید، در ادامه به بررسی کوتاه و اجمالی سریال The 100، یکی از سریال های موفق سال های اخیر که بر اساس همین تفکرات ساخته شده، می پردازم.
طبق داستان، بشر در اثر یک آرماگدون اتمی، زمین غیر قابل سکونت را ترک کرده و 97 سال را در یک ایستگاه فضایی به نام آرک زندگی می کند.
در واقع، ایستگاه آرک، تلفیقی از 12 ایستگاه فضایی از ملل مختلف است که حالا به تنها مکان برای حیات بشر تبدیل شده است. اما زندگی در آرک چندان هم ساده و جذاب نیست و مشکلات و چالش های خاص خود را دارد.
مثلاً قوانین جزایی به حدی سخت و خشن وضع شده اند که تاوان هر جرم، حتی پیش پا افتاده ترین آن ها، مرگی وحشتناک با عنوان "معلق شدن در فضا" است.
اما همه قوانین تا این حد سختگیرانه نیستند و در این بین، قانون خاصی نیز وجود دارد که طبق آن، مجرمان کمتر از 18 سال را تا رسیدن به سن قانونی از مجازات اعدام معاف می کند و آن ها را روانه زندان می کند.
زندگی در آرک طی سال ها رو به سختی نهاده و کمبود اکسیژن به معضلی جدی برای آن ها تبدیل می شود. در این شرایط، رهبران آرک تصمیم می گیرند تا برای رهایی از این وضع نقشه ای که به Plan B معروف شده را آزمایش کنند. طبق این نقشه، آن ها 100 زندانی زیر 18 سال را با استفاده از سفینه ای به زمین می فرستادند تا بدین وسیله از شرایط حال حاضر زمین اطلاع پیدا کنند و ببینند که آیا اتمسفر زمین پس از این همه سال قابل سکونت شده یا همچنان گرفتار تشعشعات اتمی است.
بدین ترتیب، گروه 100 نفره به همراه دستبندهای هوشمند مخصوص (که وضعیت سلامتی آن ها را گزارش می کند) به زمین فرستاده می شوند و در کمال ناباوری متوجه می شوند که اتمسفر زمین کاملاً قابل سکونت بوده و از تشعشعات اتمی هیچ خبری نیست!
اما ماجرا زمانی جذاب تر می شود که این 100 مسافر آسمانی، متوجه می شوند که در زمین تنها نیستند و بازمانده های زیادی نیز در زمین سکونت دارند. افرادی که حالا پس از سال ها تلاش برای زنده ماندن، زندگی کاملاً بدوی داشته و در قالب قبایل مختلف در زمین سکونت دارند.
در ادامه، تقابلی میان انسان های آسمانی و انسان های زمینی درمی گیرد و مشخص می شود که انسان های زمینی به یک ناجی (خدا) که سال ها قبل از آسمان به زمین آمده باور دارند و زندگی او را سرلوحه خود قرار داده اند.
حالا آمدن انسان های آسمانی، به نوعی تهدید مذهب آن ها به شمار رفته و این هجمه عظیم خدایان (البته این تعبیر به وضوح در سریال مطرح نمی شود) روی زمین موجب آشفتگی آن ها شده است. اما در ادامه، میان این دو گروه تعاملی برقرار شده و مشخص می شود که انسان آسمانی اولیه، در واقع دانشمندی بوده که اختراع وی موجب آرماگدون روی زمین شده و او برای جبران خسارات وارده، به زمین آمده تا از نابودی باقی نسل بشر جلوگیری کند و...
همانطور که مشاهده می کنید، این داستان کاملاً بر اساس دیدگاه رائلی و دنیکنی تولید شده و قصد دارد تا در قالب یک داستان جذاب و گیرا، باور خدایان فضایی (و یا انسان بودن این خدایان) را در میان نسل جوان نهادینه کند. اما همانطور که نظریه رائلی و دنیکنی دارای ایرادهای اساسی و بنیادین است، این سریال هم ایرادهای ساختاری عجیب و غریب دارد. ایرادهایی که توجه به آن ها، حتی تحلیل محتوای آن را بی معنی و غیر ضروری می نمایاند.
برای درک بیشتر، به گوشه ای از این ایرادها اشاره می کنم:
* مثلاً می بینیم که در این سریال، لباس های ساکنان آرک هنوز لباس های مدرن و به روز است و مشخص نمی شود که چطور این لباس ها طی این سال ها سالم مانده اند و به چه دلیل تا این حد به روز هستند! این در حالی است که هیچ اثری از خیاط خانه در آرک نمی بینیم یا اگر هم چنین بخشی در آرک وجود داشته باشد، مشخص نیست که پارچه و الیاف مورد نیاز برای تهیه لباس در این همه سال از کجا فراهم می شده؟!! شاید آن ها انباری غول آسا از البسه با خود به فضا برده بودند!! یا گوسفند پرورش می دهند و یا...!!
اما شاید تنها توجیهی که می توان برای این موضوع (پوشش مدرن و به روز) آورد، خواسته عامدانه کارگردان در متمدن نشان دادن انسان های آسمان به عنوان خدایان باشد.
* مورد بعد، مسئله کمبود اکسیژن در آرک است که به عنوان مشکل اصلی ساکنان آن در سریال مطرح می شود. با فرض اینکه منبع تولید اکسیژن در خود آرک قرار داشته، این سوال مطرح می شود که آیا ساکنان آرک برای تأمین آب آشامیدنی با مشکلی روبرو نبوده اند؟
این موضوع زمانی اهمیت پیدا می کند که می فهمیم منابع آبی در آرک بسیار محدود هستند و از آنجا که آب از ترکیب اکسیژن و هیدروژن به وجود می آید، باز این سوال مطرح می شود که چطور آرک با مشکل بی آبی روبرو نشده و فقط کمبود اکسیژن آن ها را به سطوح آورده؟!! زیرا وقتی آب وجود دارد، دیگر تولید اکسیژن نباید به معضل تبدیل شود...
* نکته بعدی، رفتار انسان های زمینی در این سال هاست. تصویری که از مردم زمینی به بیننده ارائه می شود، تصویری بدوی و به دور از تمدن است. سوالی که به طور جدی در این بین مطرح می شود، چرایی بازگشت بشر ساکن زمین به دوران ماقبل تمدن است.
با توجه به اینکه ایستگاه فضایی آرک در واقع تلفیقی از 12 ایستگاه فضایی از ملل مختلف است، می توان نتیجه گرفت که حداقل این 12 کشور به تکنولوژی بسیار بالایی دست پیدا کرده بودند که به واسطه آن عده ای از مردم خود را در فضا ساکن کرده بودند. حال باید به این سوال پاسخ داد که چطور این مردم، پس از انفجار اتمی، تمدن و پیشرفت خود را فراموش کردند و به دوره بدویت بازگشته اند؟
آیا این 12 کشور کاملاً نابود شده اند و افراد باقی مانده روی زمین از این 12 کشور نیستند؟ آیا افراد باقی مانده دچار زوال عقلی شده اند که با دیدن یک فضانورد او را به عنوان ناجی یا خدا پذیرفته و از آن پس مکتبی بر پایه زندگی به سبک وی را برگزیده اند؟ آیا این موضوع، توهینی به شعور بشریت نیست؟ یا شاید کارگردان به شکلی زیرکانه امر پرستش و خدا باوری را عملی به دور از شعور و تمدن معرفی می کند؟
* نکته بعد، عدم وجود اثر یا حتی ردپایی از مذاهب شناخته شده در دوران پسا آرماگدون است! کارگردان به گونه ای اقدام به روایت داستان و صحنه پردازی می کند که گویا انفجارهای اتمی، همانند ویروسی به جان مذهب و طرفداران آن ها افتاده و همه را یکجا به شکلی ریشه کن کرده که حتی یک نماد مذهبی هم در دوران جدید دیده نمی شود. این در شرایطی است که مردم همچنان به مذهب باور دارند و موجودات فضایی را به عنوان موجودات برتر یا همان خدا می پرستند!
* اختراع زبان توسط زمینی ها هم خود بحث مفصلی را می طلبد. اینکه چرا باید بشر بازمانده زبانی جدید را به وجود بیاورد و چه بلایی سر زبان های رایج افتاده، سوال بی جوابی است که برای آن پاسخی منطقی وجود ندارد و به نظر می رسد که عامل ایجاد جذابیت، پرداختن به بعد منطقی این رویداد را تحت شعاع خود قرار داده است.
البته این ها تمام ایرادهای فنی محتوایی این اثر نیستند و می توان ساعت ها در مورد این گونه مسائل بحث و گفتگو کرد. اما نکته مهم این است که چطور با کمک جذابیت های بصری و تبلیغات، اثری این چنین بی منطق را به عنوان اثری شاهکار و جذاب به جهان عرضه می کنند و جالب اینکه همه مخاطبان آن را کاملاً منطقی پذیرفته و هیچکس حتی برای لحظه ای به آن نمی اندیشد. مهمتر اینکه چطور استادانه و به دور از علنی گویی، خرافه ها و نظریات کفرآمیزی مانند رائلیان و دنیکنی ها را به خورد نسل جوان داده و به مرور و بسیار نرم، باورهای آن ها را دستخوش تغییر می کنند.
ان شاالله، در قسمت بعد این مقاله، به تحلیل بخشی از نمادگرایی ها و مفاهیم سیاسی و مذهبی موجود در آن خواهم پرداخت.
برخی از نظرات کاربرها در سایت های مختلف:
- این نکته هم میتونه مطرح بشه که در نهایت همون خدایی که بازماندگان زمینی به اون اعتقاد داشتند بازم انسان بود! تکرار هزارباره و تهوع آور اومانیسم تو محصولات رسانه ای.
- من این سریال رو بخاطر موضوعی که داره و شبیه بودن به بازی فال اوت تا اواسط فصل سه دیدم ولی افسوس... یه سریال که فقط از نظر محتوای کلی شبیه شاهکار فال اوت هست که دنیا براثر جنگ هسته ای نابود شده اما این کجا ان کجا تاکید فوق العاده زیاد فمنیسمی فیلم هم خیلی حال بهم زنش کرده
- ... میخوان بگن امریکا خوبه اون تو امنه، بلاخره یه راهی پیدا میکنن، وحشی ها از سلاح بیولوژیکی استفاده میکنن پس ماهم باید بمب داشته باشیم...
- کدوم جنگ هسته ای 97 سال طول میکشه؟
- به نظر من سریال فوق العاده قشنگیه اما بصورت آشکار داره همجنسگرایی رو ترویج میده
منابع کمکی: vgpostmortem.ir - زومجی